از آزمایشگاه که اومدم بیرون، تو حیاط بیمارستان، خانومه گفت :"ببخشید ده هزار تومن میدی تا خونمون برم؟" یه ندارم گفتم و راهمو کشیدمو رفتم... مطمئن بودم دروغ میگه... ولی ته مغزم و احتمالا قلبم تمایل شدیدی داشت که اگه یه درصد راست بگه چی؟ انگار که آدم دوست داره چیزی که دلش میخواد و باور کنه نه اون چیزی که هست... واسه اینکه تا چند روز هی با خودم نخوام تکرار کنم که "اگه راست میگفت چی" برگشتمو یه ده تومنی گذاشتم کف دستشو راه افتادم سمت خونه... ترجیح دادم گول بخورم... هرچند نمیدونم واقعا باید به این مشاغل کاذب کمک کرد یا نه!

البته بهای واقعیت احتمالی این دفعه ده تومن بود... شاید اگه گرون تر باشه صد در صد مطمئن شم که دروغه:)