نار خاتون...

اناری را که ماند بر سر شاخه

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

یه چرا به وسعت تمام زندگیم...

بعد اون همه انرژی و زحمت و هزینه ی مالی و بیشتر عاطفی الف دیروز صبح با کلی ذوق و خوشحالی رفت خونه... تو بغل مامانش... و شب در اثر پریدن شیر تو گلوش و چند تا نفس کم آوردن از بین رفت... معجزه م با چند قطره از شیره ی وجود مادرش پرپر شد...


۲۹ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۰۰ ۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
نار خاتون

خدا نام دوم مادر است


دکتر ها می گویند فقط آرام نگهش دارید تا درد کمتری بکشد... اما مادرش برایش اسپیکر می آورد با کلی آهنگ فاخر و مزخرف... از بتهوون گرفته تا شماعی زاده و کفتر کاکل به سر تا گوشش به نوای آشنا بخورد و حس کند در خانه است... از شصت و دو روز عمرش شصت و یک روز با دستگاه نفس کشیده است و جدا کردنش از دستگاه چیزی در حد غیر ممکن است...اما مادرش هر روز با ضرب نفس هایش نفس می کشد و نگران پاهای کوچکش است که نکند بی جوراب بماند...که مثلا تنها مشکل فرزندش این هاست... که مثلا قلبش سالم است... ریه اش عادی ست... بی اکسیژنی به مغزش آسیب نرسانده ... جوانه ی امید مادری که دیگر مادر نمی شود درختی شده است که ریشه هایش انگاری تمام آب و خاک دنیا را می مکد تا بهار زندگی اش شکوفه کند...
+امروز یازده روز شد که الف در آغوش مادرش بدون سیم و اتصالات نفس می کشید... همین قدر معجزه!

۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۲۶ ۱۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
نار خاتون

به دنیا بگویید بایستد...


کسی در دنیا وجود ندارد که ساعت برنارد را دیده باشد و حداقل یک بار آرزوی داشتنش را از سر نگذرانده باشد...
کودکی برای برداشتن شکلات دور از چشم مادر می خواستمش... کلاس اول برای املای کلمه ای که خاطرم نبود و باید به دور از چشم معلم کتاب را نگاه می کردم... آن روز برای بیشتر آب تنی کردن در دریا... روز دیگر برای بیشتر خوابیدن... گاهی برای بیشتر پیش مادر ماندن... یه روز برای کنکور و یک روز هم برای متوقف کردن خونریزی شدید بیمار و تهیه ی وسایل لازم... روز ها گذشت و بار ها و بار ها لازم بود که تمام عقربه های دنیا دست از پی هم رفتن بردارند...
همیشه وقت هایی هست که ریتم زندگی و دلت یک ملودی واحد می نوازند که تو را در میان این مارش عزای سراسر ترس و وحشت غرق آرامش می کند... درست مثل ملودی نرمی یونانی که سرانگشتانش بر تنم می نوازد... درست مثل بداهه ی بیات اصفهانی که با مضراب بوسه هایش بر تار موها و پود جانم می نشیند... درست همین لحظه که محصور سمفونی آغوشش می شوم بار دیگر با تمام وجود این ساعت لعنتی را می خواهم...


۰۲ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۲۴ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
نار خاتون