من یه رفیق دارم که میگه فقط منو داره... میگه ولش نکنم و بیخیالش نشم... اینو میگه چون تقریبا هر روز کارایی میکنه که میدونه به خاطر کاراش میشه رهاش کرد... خیلی دوستش دارم... خیلی بامعرفته... خیلی تو دلیه... خیلی هست هر وقت بخوای... ولی بلایی نیست که سر خودش نیاره...و حرف من براش مو هم نیست... تازه منی که براش خیلی مهمم...بعد از دو بار نظر مخالف من پنهونی کاری رو میکنه که بعدش عین حیوان نجیب تو گل میمونه و با گریه و زاری برمیگرده... به خودش رحم نمیکنه و خیلی بدهکاره به دلش... و حالا من میبینم هی داره آب میشه و هیچ غلطی نمیتونم بکنم... با خواهش گفتم با دعوا هم گفتم... با خنده گفتم با التماس و گریه هم گفتم...منطقی باهاش حرف زدم پیش مشاور و روانشناسم بردمش... بعد یه هفته باز برمیگرده سر همون خونه اول...نه دل دارم ولش کنم نه میتونم بمونم کنارش... رفاقت اینجا ینی چی؟ ینی تا کجا؟
گاهی باید دست کسی که برات عزیزه رو ول کنی تا با سر بخوره زمین و خوب براش جا بیفته که سرخود بودن و حرف گوش نکردن چه عواقبی داره و بعد دستش رو بگیری...
پس موقتاً دستش رو رها کن!