یه خیابون پایین تر از خونه خداحافظی کردیم... هوا تاریک شده بود... دو قدم که دور شدم گوشیم زنگ خورد... گفت تا برسی خونه حرف بزن که خیالم راحت باشه هوام تاریکه... خندیدم گفتم باشه... یهو گفت یه دیقه وایسا... گفتم چی شد؟ گفت وایسا یه دیقه... یه آقایی از کنارم رد شد و رفت... گفت خب حالا آروم برو...
به همین سادگی...به همین خوشمزگی... تونستم بگم چی میخوام بگم؟!:)