مادر در خانه گریه میکرد
پدر خمیده گوشه ای کز کرده بود
دختر تا ساعت دو صبح در خیابان ها آواره بود
چون برادر توی اتاق نعره میزد
-------------------------------------
مادر در بیمارستان زجه میزد
پدر یک طرف بدنش لمس بود
دختران تا ساعت دو صبح کف خیابان بی پناه مانده بودند
چون برادر ها خون آلود از تصادف بودند