دکتر ها می گویند فقط آرام نگهش دارید تا درد کمتری بکشد... اما مادرش برایش اسپیکر می آورد با کلی آهنگ فاخر و مزخرف... از بتهوون گرفته تا شماعی زاده و کفتر کاکل به سر تا گوشش به نوای آشنا بخورد و حس کند در خانه است... از شصت و دو روز عمرش شصت و یک روز با دستگاه نفس کشیده است و جدا کردنش از دستگاه چیزی در حد غیر ممکن است...اما مادرش هر روز با ضرب نفس هایش نفس می کشد و نگران پاهای کوچکش است که نکند بی جوراب بماند...که مثلا تنها مشکل فرزندش این هاست... که مثلا قلبش سالم است... ریه اش عادی ست... بی اکسیژنی به مغزش آسیب نرسانده ... جوانه ی امید مادری که دیگر مادر نمی شود درختی شده است که ریشه هایش انگاری تمام آب و خاک دنیا را می مکد تا بهار زندگی اش شکوفه کند...
+امروز یازده روز شد که الف در آغوش مادرش بدون سیم و اتصالات نفس می کشید... همین قدر معجزه!