قبل تر ها اتفاقای بد _ از اونجایی که معتقدم اصالت غم بیشتر از شادیه_ باعث میشد اتفاقای خوبم نخوام... ینی به خاطر بدی های یه چیزی یا بهترش واسه بخش های ناراحت کننده ش ترجیح میدادم بخشهای خوب و شادش هم نخوام... الانم هنوز معتقدم که غم اصیل تره ولی هر چیزی رو به عنوان یه کمپلکس حاوی طیفی از احساسات و عواطف قبول میکنم و اسمشم گذاشتم بزرگ شدن:) اینجوری حداقل خوبیا دیگه یادم نمیره... یا کمتر یادم میره...و ریکشن بهتری دارم و اسمشم گذاشتم ثبات:)


+ فکر کردم که باز کردن دوباره اینجا اشتباهه و از قضا درست هم فکر کردم:)

++ مراقب خودتون باشید...بهارتون سبز:)